.چه کسی سلطان زندگی ماست ؟ آیا ما فقط یک سلطان داریم ؟
سلطان شناسی
تصور میکنم وقتی کودکی به دنیا می آید و متوجه اطراف میشود اولین سلطان زندگی او مادرش است . قطعا او را ستایش میکند و گاهی با لبخندی زیبا از او تشکر می کند این را از مشاهدات خود می گویم و البته از اندک کتب روانشناسی که خوانده ام این گونه متوجه شده ام که مادر و پدر برای کودک نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند کودک جهان را در آنها خلاصه میکند و البته هرگز نشنیده ام که انسانی قبل دو سالگی خود را به یاد آورد.
در کشور من ایران و البته در سطح اجتماعی ای که من به دنیا آمده ام پدر ها زیاد در دسترس نیستند آنها باید چرخ اقتصادی زندگی را چرخانده و از عهده مخارج، به خصوص در 2 سال اول زندگی کودک، برایند به نظر منطقی است که صدای پدر بیشتر از چهره او برای کودک شناخته شده باشد . قبل دو سالگی برای کودکان شعری زیبا به فراوانی خوانده میشود - دست دسی باباش میاد صدای کفش پاش میاد ! به درستی صدای شناخته شده پدر برای کودک آشناست !
من هم مسلما از این قواعد مستثنی نیستم امیدوارم شعر دست دسی را برای من هم خوانده باشند. مادر و پدر من هم حتما اولین سلطان های زندگی من هستند !بله حتما همینطور هست .
اما من شخصی را میشناسم که در دو سالگی خود سلطانی به تمام معنا بود فکر میکنم با لبخند های زیادی از او تشکر کرده ام قبل از اینکه زبان آموخته باشم و بی شک سلطان محبوبی هم بوده است و بی صبرانه در طلب مهر او تقلا کرده ام و در جا دویده ام . بله درست متوجه شده اید او خواهر بزرگتر من هست همان خواهری که بلافاصله پس از او بدنیا آمدم و تمام تلاش خود را کردم تا دنیا را برایش تنگ کنم ! مثل همه بچه های دوم .
در اولین خاطرات ام او هست! با چشمان درشت مشکی و با نگاه های هوشمندانه و مظلومانه اش ، از همان اول به او اعتماد کردم و کوشیدم دقیقا طبق دستور العمل او پیشروی کنم . سلطان کسی است که برای ما رنج میکشد اما ایا یک کودک دو ساله میتوانسته در جهت منافع من رنج کشیده باشد ؟ نمی دانم ! اما این را به خوبی میدانم که قطعا او را به عنوان سلطان سوم میشناسم ،قبل از سلطان های بعدی زندگی ام . عمر سلطان سوم دراز باد !


سلطان سوم
داستان زندگی حیرت انگیز است . مادر ها و البته پدر ها رنج بسیاری را تحمل میکنند اما با خوشحالی و گاهی با اشکی در چشم نوزاد خود را در آغوش میکشند وقتی خردسال بودم نمی توانستم این تضاد را درک کنم . شادی و اشک در کنار یکدیگر، اما الان فکر میکنم اشک شوق حاصل رسیدن به نتیجه ای است که برایش بسیار زحمت کشیده و رنج برده ایم . انسان در پی مسئولیت پذیری است و شاید این در ذات او نهفته است .اما این چه امانتی است ؟
این را هم دانسته ام که گاهی نقش ها عوض میشوند، کودکان از یک زمانی به بعد سلطان والدین خود میشوند و این زمان برای همه یکسان نیست . گاهی در 6 سالگی سلطان میشوند گاهی در 60 سالگی ، این زمان برای افراد مختلف فرق میکند .
همه ما در زندگی اگر مسیری را انتخاب کنیم که پر از مسئولیت و وظیفه است بی گمان سلطان میشویم . نوع انتخاب های ما تعداد افراد حوزه سلطنت ما را تعیین می کند . به نظر من مهمترین موضوع، کیفیت انجام وظیفه ما می باشد . زیرا اگر بیش از توان خود کشورگشایی کنیم ناچار در ادامه راه مجبوریم افراد تحت سلطنت خود را به بیگانگان ببخشیم و این غم انگیز است . آدم هایی که اهلی کرده ایم درد بسیاری در فراغ ما خواهند کشید . البته من این درد را به خوبی میشناسم چون سه ساله بودم که سلطان اول را در کنار خود نداشتم و این حس گمگشته بودن تا چهل و چند سال با من همراه بود .
تا اینجا دانستیم که برای سلطان بودن سن و سال مهم نیست ، مادر شدن مهم نیست سلطان ها با خدمت رسانی به سلطانی میرسند و این زمان در محدوده توان ایشان در خدمت رسانی است .
سن در زمان رسیدن به سلطنت | سلطان ها |
---|---|
25 | مادرم |
37 | پدرم |
2 | خواهر بزرگترم |
48 | سلطان چهارم |
داستان سلطان چهارم واقعا منحصر به فرد است میتوانست به سلطان شدن فکر نکند و رنج نکشد ! اما او انتخاب کرد که سلطان من باشد همانگونه که نگاه ام در طفولیت به مادرم بود تا تیمارم کند یا به پدرم که از دست رنج خود گرسنگی و تشنگی ام را برطرف کند به او نیز نظر داشتم تا آموزشم دهد .
خداوند برنامه ریزی دقیقی داشت چون وقتی مادرم رفت و پدرم مثل همیشه در دسترس نبود دست کوچکی بود که دستم را بگیرد و زنی وارد شد که هرچند غریبانه اما مسئولانه دست هر دوی ما را در دستان خود جا داد . او به انتخاب خود به سلطانی رسید و تا اخرین لحظه زندگی اش سلطان محبوبی بود .


داستان واقعی ما پر از انسان های مسئولیت پذیری است که سلطان شدن . رنج کشیدن و براق و درخشنده شدن . سلطان ها باید در زمین باشند تا زمین قابل زندگی باشد .
- کودکی
- نوجوانی
- جوانی
- میانسالی
- تحصیل
- کار
- مادر شدن
- سلطان شدن
SHARE ARTICLE


شکوفه !
این وبلاگ داستان واقعی زندگی من است . در مسیر پر فراز و فرود زندگی مشاهده گر دقیقی بوده ام و اکنون تصمیم دارم مشاهدات خود را با شما به اشتراک بگذارم . من از زاویه دید خودم مطرح می کنم و شما با منطق خود بررسی کنید بی شک مرور انچه در این دنیا اتفاق افتاده کمک میکند تا آیندگان با احتیاط و هوشمندانه به امر سلطانی مشغول باشند.